مغکده

Everything is god,The light of god and The shadow of god

مغکده

Everything is god,The light of god and The shadow of god

به کجا آمده ای؟
مغکده

به سرای آتش وارد مشو.مگر سرها واپوشانده،پنام بر دهان نهاده و کفشها بیرون کرده. و به او ننگر چه اگر او نیز به تو بنگرد. آتش به آتش گیرد و نتوانی بیرون رفتن. دیوانه ای شوی از دیوانگان این سرای.چه چیزها که از تو نگیرد و چه چیزها که به تو ندهد.

یزشن آخر

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

واقعا ولنتاین به ما چه؟ 

البته نمی گم ولنتاین به ما چه و ما باید روز عشق ایرانی سپندارمذگان داشته باشیم. اون هم بس حرف چرت و مزخرفیست. کلا اصن این مزخرفات به ما چه؟

البته باز هم مزخرف نبود اگه دلیلی برای این جشن گرفتن ها برای ما وجود می داشت. ولی خوب ندارد.

و خوب مثل این آدمای مزخرف نمی گم که چه خوب که وجود ندارد. هر کی همچین حرفی بزند به قول معروف بسیار غلط کرده است.

عشق پدیده ایه که همه خردمندان ستایشش کردن حتی پوچ گراهایی مثل کامو. در نتیجه هر کی بگه که عشق فلان است و چلان است از من بهش نصیحت که حرفشو پس بگیره. به دو دلیل:

1- بعدا خود به خود حرفشو پس میگیره.و خوب فقط ضایع شدگی براش می مونه.

2- واقعا بنا به اتفاقاتی همچین نظری داره و به عقیده ش هم پایبنده. ولی عقیده ش کاملا بی اساسه و به جز گمراهی چیزی براش نداره. 


این پدیده انقد وسیعه که شما هیچوقت نمی تونید از همه لحاظ آنالیزش کنید و هر حرفی در موردش بزنید اشتباهه چون کامل نیست و خوب غیر از این هم نباید باشه وگرنه کرامت حساب نمی شد.

امیدوارم عشقاتون رنگی باشه. اگه دعوا کردید و اینا خودتونو لوس نکنید. بشینید ببینید مرضتون چیه. یا می تونید یا نمی تونید دیگه بحث نداره که یه عمری پشت سر هم غیبت کنید که اشد من ...... است. :d

ما هم که این ولنتاین شکلات خوردیم. هر چند شکلات رو داداش وسطی ام آورد. خلاصه چه خبره نمی دونم. معلوم نیست کسی بهش داده یا خودش به خودش داده در هر صورت ما خوردیم کیفم کردیم.:d

  • زَوَتار

بعضی وقتا چیزهایی توی زندگی آدم پیش میاد. که بعدها می فهمیش و دلت می سوزه. و وقتی می بینی داری از دستش میدی. جیگرت آتیش می گیره.

یه روز یه روزنه ی نوری رو آقام امام حسن فرستاد تو زندگیم. کاملا عادی بود و دوست داشتنی. همین عادی و دوست داشتنی. جرقه ایه که امروز شما خودتونو بیشتر می شناسین. مسیر زندگیتون عوض شده و هرکدوم یه لقبی دارین. همین عادی و دوست داشتنی باعث شده که الروند داشته باشین که صد برابر حکمتش بیشتر از اون عادی و دوست داشتنی باشه. همین عادی و دوست داشتنی باعث شد امروز به جای یه آدم  متکبر و بدخلق یه گلورفیندل داشته باشین که شما رو بیشتر از خودتون دوست داره.


همین عادی و دوست داشتنی منشا خیلی چیزهای زندگی منه. شاید تنها مردی باشم که تو زندگیم از مرد جماعت متنفر بودم و هستم و خواهم بود. اما این عادی و دوست داشتنی رو همیشه دوست داشتم. و حالا امروز می بینم که با ناله و درد میگه: آی.. آی.. بزرگه.... بزرگه...افتادم...افتادم.


آره خیلی بزرگه و هیچوقت نتونستیم شکستش بدیم. میدونم چی میگی. می فهممت. خودش بزرگه و تیغش بران. قلبو از وسط نصف می کنه. روحو می شکافه. می فهمم آتش و دود چیه.به قول خودت من دانم تو دانی.

ولی نور من. همیشه محکم بودی. اگه همه کسایی که حالشون مثل تو بود شکایت می کردن تو شکر می کردی. و با شکرت یاد می دادی. و چقدر خوشحالم که تاریکی ها می گفتن که تو شبیه فلانی شدی. به خودم افتخار می کنم که شبیه تو شدم. اگه خدا می خواد تو رو ازمون بگیره. شکر می کنم. مثل خودت. برات دعا می کنم. و کسایی که این بیرقو می بینین. این عادی و دوست داشتنی به گردن همه تون حق داره.


شنیدم زمان تو والینور کند میگذره. اگه سوار کشتی شدی و رفتی. چند ساعتی صبر کن. تیغ زمانو به جون می خرم و میام. ااگه از هم جدا شدیم. همیشه به یاد تو .

حکم پیک!

  • زَوَتار

السلام یا مذل العالمین.


آتش دل از رخم پیدا نبود.غصه های من یکی دوتا نبود. آن یکی می گفت با من اینچنین، السلام یا مذل المسلمین


قامت صبر از صبوریم خمید. پای منبر جان به لبهایم رسید.


غصه ام سوزان تر از این حرفهاست. غصه اصلی ز بعد مصطفی است.


خانه ی ما، خالی از جانانه بود. در عزای مصطفی غم خانه بود. 


دیده گریان بود چشم زینبین. غرق خون چشم من و چشم حسین.


مادر و بابم با لبخند رضا پاک می کردند اشک چشم ما. 


ناگهان دلشوره بر جانم فتاد. گویی یا عالم ز حرکت ایستاد.


ناگهان باب عداوت باز شد. کینه توزی با علی آغاز شد. 


به چه این بی حرمتی ها زود بود. مادرم در هاله ای از دود بود.


درب از جا کنده شد با یک لگد.درب از جا کنده شد با یک لگد

 

مادرم در پشت درب فریاد، مادرم در پشت در فریاد زد.

  • زَوَتار