مغکده

Everything is god,The light of god and The shadow of god

مغکده

Everything is god,The light of god and The shadow of god

به کجا آمده ای؟
مغکده

به سرای آتش وارد مشو.مگر سرها واپوشانده،پنام بر دهان نهاده و کفشها بیرون کرده. و به او ننگر چه اگر او نیز به تو بنگرد. آتش به آتش گیرد و نتوانی بیرون رفتن. دیوانه ای شوی از دیوانگان این سرای.چه چیزها که از تو نگیرد و چه چیزها که به تو ندهد.

یزشن آخر

نامه ای به خود شکسته ام

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ

سلام خود من. 

می دونم که حالت خوب نیست. میدونمم خیلی خبرها هست ولی گفتن نداره. بالاخره یه عمری ه با هم زندگی کردیم. تو همیشه منِ خوب بودی، من همیشه تویِ بد. از تو بیشتر از بقیه معذرت خواهی بدهکارم، عزیز دل. ببخشید. 

یه زمانی میدرخشیدی، یه زمانی شاد بودی، یه زمانی با همه ی مشکلات خودت همه چیزو بیشتر از خودت دوست داشتی. ببخشم که الان مثل یه تالاب تش در حال محو شدنی. ببخشم که الان یه پسرک افسرده ی گوشه ی اتاقی، ببخشم که به زور زنده ای، به زور راه میری، به زور باهام حرف میزنی. ببخشم که وقتی ساکتی، هر کاری می کنم. چقد ازم ناامید شدی که دیگه برات چیزی مهم نیست. چقدر ناامید شدی که دیگه برای تصمیم انجام کاری شاد نمیشی. چقد ناامیدی که وقتی تصمیم میگیرم جبران کنم، از کنج دنجت میای بیرون، یه لبخند تلخ میزنی. میگی تو نمی تونی.

ببخشم که آبروتو بردم، ببخشم که همه رو ازت ناامید کردم، ببخشم که دستها تو قطع کردم، بالهاتو بریدم.ببخشم که هنوز از ظالمان ام و تو همیشه مظلومی. تو مظلومِ بزرگترین ظلم بشری، ظلم به خودم.هیچکس نباید به خودش ظلم می کرد، ولی خو...

چقد خوب میشد اگه دوباره مشتاق میشدی. چقد خوب میشد اگه دوباره پا میشدی و دیگه نا امید نبودی؛ اونجوری به خاطر اینکه دیگه بهت ظلم نکنم، مجبور نمی شدیم زندگی رو خلاصه کنیم و به قول رفیقمون:

« به تو باس یه صندلی ازینا که تکون می خورن بدن، چندتا کتاب کلفت که نمیشه خوند، یه چی دود کنی، دورت کلی وسیله چوبی باشه و بیرونم عین پشگل همه جا برگ ریخته باشه، دور از شهر، یه جا خلوت، اندرون تنهایی خودت پیپ دود کنی.»

+ تا بمیری شو سانسور کرد.:دی


من خسته شدم دیگه. میخوام همه چی رو درست کنم. ولی تو چرا دیگه پا نمیشی؟ چرا دیگه همراهی م نمی کنی؟ اگه نیای هیچوقت بهش نمی رسیم. مگه با هم  گوش نمی کردیم و نمی خوندیم؟


                        خوشا دردی که درمانش تو باشی                خوشا راهی که پایانش تو باشی

                      خوشا چشمی که رخسار تو بیند                 خوشا ملکی که سلطانش تو باشی

                      خوشا آن دل که دلدارش تو گردی               خوشا جانی که جانانش تو باشی

                      چه خوش باشد دل امیدواری                     که امید دل و جانش تو باشی

                      گل و گلزار خوش آید کسی را                  که گلزار و گلستانش تو باشی

                      مپرس از کفر و ایمان بی دلی را               که هم کفر و هم ایمانش تو باشی


هنوز منتظرمونه ها، همیشه منتظرمونه، میدونی دوسمون داره، چی شد امیدت؟ خسته شدی؟ ول کردی پایان راهو؟ لعنت پاشو بریم. پاشو.بهتر بود میمردیم،اینجور گیر نمی افتادیم. اینجا گیر نمی افتادیم.

  • زَوَتار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی