مغکده

Everything is god,The light of god and The shadow of god

مغکده

Everything is god,The light of god and The shadow of god

به کجا آمده ای؟
مغکده

به سرای آتش وارد مشو.مگر سرها واپوشانده،پنام بر دهان نهاده و کفشها بیرون کرده. و به او ننگر چه اگر او نیز به تو بنگرد. آتش به آتش گیرد و نتوانی بیرون رفتن. دیوانه ای شوی از دیوانگان این سرای.چه چیزها که از تو نگیرد و چه چیزها که به تو ندهد.

یزشن آخر

آن یکی می گفت با من اینچنین.

چهارشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۳۷ ب.ظ

السلام یا مذل العالمین.


آتش دل از رخم پیدا نبود.غصه های من یکی دوتا نبود. آن یکی می گفت با من اینچنین، السلام یا مذل المسلمین


قامت صبر از صبوریم خمید. پای منبر جان به لبهایم رسید.


غصه ام سوزان تر از این حرفهاست. غصه اصلی ز بعد مصطفی است.


خانه ی ما، خالی از جانانه بود. در عزای مصطفی غم خانه بود. 


دیده گریان بود چشم زینبین. غرق خون چشم من و چشم حسین.


مادر و بابم با لبخند رضا پاک می کردند اشک چشم ما. 


ناگهان دلشوره بر جانم فتاد. گویی یا عالم ز حرکت ایستاد.


ناگهان باب عداوت باز شد. کینه توزی با علی آغاز شد. 


به چه این بی حرمتی ها زود بود. مادرم در هاله ای از دود بود.


درب از جا کنده شد با یک لگد.درب از جا کنده شد با یک لگد

 

مادرم در پشت درب فریاد، مادرم در پشت در فریاد زد.

  • زَوَتار

نظرات  (۱)

آخ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی